نیازهای هیجانی اساسی:
بر این باوریم که طرح واره ها به دلیل ارضاء نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی بوجود آمده اند. ما معتقدیم که انسان ها پنج نیاز هیجانی اساسی دارند:
۱- دلبستگی[۲۴] ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش)
خودگردانی[۲۵]، کفایت و هویت.
آزادی در بیان نیازها و هیجان های سالم.
خودانگیختگی[۲۶] و تفریح.
محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری[۲۷].
این نیازها، جهان شمول هستند. همۀ انسانها، این نیازها را دارند، اگرچه شدّت این نیازها در بعضی افراد بیشتر است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، می تواند این نیازهای هیجانی اساسی را به طور سازگارانه ای ارضاء کند. گاهی اوقات تعامل بین خلق و خوی فطری کودک و محیط اولیّه، به جای ارضاء این نیازها، منجر به ناکامی می شود. هدف طرحواره درمانی، این است که به بیماران کمک کند تا راه های سازگارانه تری برای ارضاء این پنج نیاز هیجانی بیابند(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،۱۳۸۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۴- تجارب کودکی و طرح واره های ناسازگار:
ریشه تحولی طرح واره های ناسازگاری اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرح واره هایی که زودتر به وجود می آیند معمولاً قوی تر و از خانواده های هسته ای[۲۸] نشأت می گیرند تا حد زیادی، پویای های خانواده، بازتاب دقیق پویای هایی جهان ذهنی کودک هستند.
اخیراً بالینگران شناختی در بحث مورد بیماران شان بر تأثیرگذاری تجارب کودکی بر باورهای ناسازگار آن ها تمرکز کرده اند و تعدادی از نظریه پردازان پیشنهاد کرده اند که رخدادهای اولیه، اثر بحرانی و مهمی بر تحول طرحواره ها دارند(بک،۱۹۹۱؛ فریمن،۱۹۹۳؛ سافران و همکاران،۱۹۹۰؛سگال،۱۹۸۸؛ یانگ،۱۹۹۴).
بک(۱۹۹۱) و سگال(۱۹۸۸) بیان کرده اند افراد مستعد افسردگی، پیش شرط روان شناختی برای افسردگی را از خلال تجارب دردناک کودکی کسب می کنند. تجارب دردناک برخی شامل این موارد است:
از دست دادن زود هنگام والدین
پذیرش آن ها یا عدم وجود آن ها
عدم تأیید قدرت و استقلال از طرف والدین
نقایص جسمانی و دریافتن اینکه ارزش شخص به عنوان یک فرد در عملکرد موفق، تصادفی است.
یانگ و لیندمن(۱۹۹۲)؛ بریکر یانگ و فلانگان[۲۹](۱۹۹۳)؛ گایدانو و لیوتی(۱۹۸۵)، چنین می گویند که رشد طرح واره های ناسازگار اولیه در دوران کودکی، معمولاً نتیجه تجارب اولیه منجر به اختلاف فزاینده در کارکرد (به عنوان مثال: افسردگی شدید، طرد، سوء استفاده، عدم ثبات، بحران یا رها شدن)، با سرپرستان مهم می باشد.
چهار دسته از تجارب اولیه زندگی، روند اکتساب طرح واره ها را تسریع می کنند. اولین دسته از تجارب اولیه زندگی، ناکامی ناگوار نیازها[۳۰] هستند. این حالت وقتی اتفاق می افتد که کودک تجارب خوشایندی را تجربه نکند. طرح واره هایی مانند: محرومیت هیجانی[۳۱] یا رهاشدگی به دلیل نقص در محیط اولیه بوجود می آید.
معمولاً در محیط زندگی چنین کودکی، ثبات، درک شدن یا عشق وجود ندارد. نوع دوم تجارب اولیه زندگی که طرح واره ها را به وجود می آورد، آسیب دیدن و قربانی شدن[۳۲] هستند. در چنین وضعیتی، کودک آسیب می بیند و طرحواره هایی مثل : بی اعتمادی/ بدرفتاری، نقص/ شرم یا آسیب پذیری نسبت به ضرر در ذهن او شکل می گیرد. در نوع سوم تجارب، مشکل در تجربه کردن زیادی چیزهای خوب توسط کودک می باشد، والدین برای رفاه کودک هرکاری انجام می دهند، در حالیکه تأمین رفاه در حد متعادل برای رشد سالم کودک لازم است. در اثر این گونه تجارب در ذهن کودکان طرح واره هایی نظیر وابستگی / بی کفایتی یا استحقاق / بزرگ منشی به وجود می آید. در این حالت والدین به ندرت با کودک جدی برخورد می کنند و کودک لوس بار می آید و در نتیجه نیازهای هیجانی کودک به خودگردانی یا محدودیت های واقع بینانه ارضاء نمی شود. یا اینکه والدین بیش از حد درگیر زندگی کودک می شوند و یا بدون هیچ محدودیتی، آزادی عمل زیادی به کودک می دهند. نوع چهارم تجارب زندگی که منجر به شکل گیری طرح واره ها می شود، درون سازی انتخابی[۳۳] یا همانندسازی با افراد مهم زندگی[۳۴] است. کودک به طور انتخابی با افکار، احساسات، تجارب و رفتارهای والدین خود را همانند سازی کرده و آن ها را درون سازی می کند(مثلاً یادگیری افکار، احساسات و رفتارهای بزرگسالان بدرفتار و به کار بردن آن ها در شرایط گوناگون زندگی)(خسروی، سیف،عالی،۱۳۸۷).
۲-۵- ذهنیت های طرح واره ای:
تجارب بالینی نشان داده است که کودکان به طور انتخابی با جنبه های خاصی از افراد زندگی همانندسازی کرده و آن ها را درون سازی می کند. برخی از این همانندسازی ها و درون سازی ها به
طرح واره ها و بعضی به سبک های مقابله ای یا ذهنیت تبدیل می شوند. یکی از مؤلفه های نظری طرح واره ها، مفهوم ذهنیت های طرح واره ای[۳۵] است. بک مفهوم از ذهنیت را بسط و گسترش داده است. ذهنیت، شبکه یکپارچه ای از مؤلفه های شناختی، عاطفی، هیجانی و رفتاری است. یک ذهنیت ممکن است بسیاری از طرحواره های شناختی را در برگیرد. این ذهنیت ها، افراد را به سمت واکنش های افراطی سوق می دهند و آن ها در دستیابی به اهداف خاصی جهت دهی می کنند. ذهنیت ها مانند طرحواره ها عمدتاً خودکار هستند و احتیاج به فعال سازی دارند. فعال سازی یک ذهنیت خاص، حاصل میراث ژنتیکی فرد و باورهای فرهنگی و اجتماعی اوست. بک معتقد است ذهنیت ممکن است لزوماً به هنگام برانگیختگی طرح واره ها، فعال شود. حتی زمانی که مؤلفه های شناختی طرح واره برانگیخته می شود، ممکن است هیچکدام مؤلفه انگیزشی یا رفتاری را مشاهده نکنیم(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،۱۳۸۹).
خلق و خوی هیجانی و طرح واره های ناسازگار:
هر کودکی از زمان تولد، شخصیت یا خلق و خوی منحصر به فرد و متمایزی دارد، برخی از کودکان
تحریک پذیرند، برخی خجالتی و برخی پرخاشگر.
پژوهش های زیادی نشان داده است که عوامل زیستی در شکل گیری و تحول شخصیت از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند. کاگان و همکارانش پژوهش های زیادی درباره صفات خلق و خویی نوزادان انجام دادن و به این نتیجه رسیدن که بیشتر این صفات، حتی با گذشت زمان ثابت می ماند. در زیر به برخی از خلق و خوی هیجانی اشاره می شود که به نظر ما اکثر آن ها مادرزادی هستند و نسبتاً غیرقابل تغییر، مگر از طریق روان درمانی.
پایداری[۳۶] بی ثبات[۳۷]
خوش بین [۳۸]افسرده خو[۳۹]
خونسرد[۴۰] مضطرب[۴۱]
حواس پرت[۴۲] وسواسی[۴۳]
پرخاشگر[۴۴] منفعل[۴۵]
بازیگوش [۴۶]تحریک پذیر[۴۷]
اجتماعی[۴۸] خجالتی[۴۹]
خلق و خوی هر انسانی، ترکیب منحصر به فردی از این ابعاد است. خلق و خوی هیجانی کودک در تعامل با وقایع دردناک دوران کودکی منجر به شکل گیری طرح واره ها می شود. خلق و خوهای متفاوت، کودکان را در معرض شرایط گوناگونی قرار می دهد. محیط اولیه فوق العاده محبت آمیز یک خانواده ممکن است بتواند حتی یک کودک خجالتی را به کودکی دوست داشتنی و مهربان تبدیل کند و برعکس اگر محیط اولیه طرد کننده باشد، حتی یک کودک اجتماعی ممکن است منزوی شود. همچنین خلق و خوی هیجانی افراطی می تواند بر محیط پیرامون چیره شود و بدون هیچگونه توجیه آشکاری در تاریخچه زندگی بیمار منجر به آسیب روانی گردد (یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،۱۳۸۹).
۲-۶- حوزه های طرح واره و طرح واره های ناسازگار اولیه:
طرح واره های ناسازگار اولیه مطابق با پنج نیاز تحولی به پنج حیطه وسیع تقسیم می شوند و فرض ما این است که اگر این پنج نیاز تحولی در کودک از سوی والدین ارضاء نشود، طرح واره های گفته شده در کودکان به وجود نمی آید. این پنج نیاز تحولی عبارتند از: نیاز به پیوند و پذیرش، خودگرایی و عملکرد مختل، محدودیت های واقع بینانه، خود جهت مندی، بیان خویشتن و خود انگیختگی(ذوالفقاری، فاتحی زاده، عابدی، ۱۳۸۷).
حوزه های طرح واره: هجده طرح واره بر طبق پنج نیاز هیجانی ارضاء نشده تقسیم می شوند که حوزه های طرحواره[۵۰] نامیده می شوند.
پنج حوزۀ طرحواره و طرحواره های مربوط به هریک از حوزه ها عبارتند از:
حوزۀ اول: بریدگی و طرد[۵۱]
این حوزه مربوط به ارضاء نشدن نیاز به امنیت و برقراری ارتباط رضایت بخش با دیگران است. انتظار اینکه نیازهای شخصی برای امنیت، ثبات، محبت، همدلی، احساسات مشترک، پذیرش و احترام به شیوه قابل پیش بینی ارضاء نخواهد شد. بیمارانی که طرح واره هایشان در این حوزه قرار دارند، نمی توانند دلبستگی های ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. خانواده های اصلی آن ها معمولاً بی ثبات(رهاشدگی/
بی ثباتی)، بدرفتار(بی اعتمادی/ بدرفتاری)، سرد و بی عاطفه (محرومیت هیجانی)، طرد کننده (نقص/ شرم) یا منزوی (انزوای اجتماعی / بیگانگی) هستند.
بیمارانی که طرح واره رهاشدگی / بی ثباتی [۵۲] دارند، معتقدند روابطشان با افراد مهم زندگی ثباتی ندارد و این افراد در کنار آنان نمی مانند. این افراد از نظر هیجانی، بی ثبات، غیرقابل پیش بینی و اعتماد ناپذیرند و انتظار دارند هر لحظه افراد مهم زندگیشان آن ها را رها کند و یا بمیرد.
بیمارانی که طرح واره بی اعتماد / بدرفتاری[۵۳] دارند، اعتقاد دارند که دیگران با کوچک ترین فرصت از آنان سوء استفاده می کنند و به آنان آسیب می زنند.
بیماران طرح واره محرومیت هیجان[۵۴]، انتظار دارند دیگران به اندازه کافی به نیازهای عاطفیشان پاسخ
ندهند. محرومیت در سه طبقه تقسیم بندی شده است که عبارتند از:
محرومیت از محبت [۵۵](فقدان عاطفه یا توجه).
محرومیت از همدلی[۵۶] (به حرف دل فرد گوش ندادن و درک نشدن).
محرومیت از حمایت[۵۷] (رها نشدن از سوی دیگران).
بیمارانی که طرح واره نقص / شرم[۵۸] دارند، احساس می کنند افرادی ناقص، بد، حقیر و بی ارزش هستند و بدون شک از طرف دیگران طرد می شوند. این طرح واره معمولاً با احساس شرم نسبت به نقایص ادراک شده همراه است. این نقص ها ممکن است شخصی(مثل خودخواهی، تکانه های پرخاشگری) یا عمومی (مثل ظاهر غیرجذاب، نابرازندگی اجتماعی) باشند.
بیمارانی که طرح واره انزوای اجتماعی / بیگانگی[۵۹] دارند، احساس می کنند با دیگران متفاوتند و وصله ناجور اجتماع هستند. این بیماران خود را متفاوت و نامتناسب از اجتماع می دانند و معمولاً به هیچ گروه یا جامعه ای احساس تعلق خاطر ندارند.
حوزۀ دوم: خودگردانی و عملکرد مختل[۶۰]