روح سرخ ماه در دنبال او
ران سبز ساقهها را میگشود
عطر بکر بوتهها را میربود
بر فرازش، در نگاه هر حباب
انعکاس بی دریغ آفتاب
خواب آن بی خواب را یاد آورید
مرگ در مرداب را یاد آورید
«تولدی دیگر – مرداب»
که هنگام شنیدن یا خواندن «دشتها» و «گلگشتها»، «آواز خوان» و «روان»، «جریان» و «طغیان»، «چنگال» و «دنبال»، «ساقهها» و «بوتهها» «میگشود» و «میربود»، «حباب» و «آفتاب» و «خواب» و «مرداب» در عین اینکه دو کلمۀ مختلف را با معانی متفاوت میشنویم و احساس میکنیم، باز در حروف مشترک احساس نوعی وحدت و یگانگی میکنیم.
به گفتۀ دکتر شفیعی کدکنی، یکی از مهمترین هنرهای قافیه در یک شعر، تأثیری است که در حفظ وحدت احساس و حالت هنرمند دارد. هنگامیکه قافیه میآید خواننده یا شنونده به یاد قرینه میافتد و از آن قرینه مطالبی را که با آن پیوستگی دارند، تداعی میکند و این تداعی باعث میشود که حالات روحی و تأملات شاعر به خواننده منتقل شود. در این باره قافیه به شخص شاعر نیز این کمک را کرده است که احساسات و عواطف او را به صورت منظم و مرتبی درآورده است.
(شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶ : ۷۹)
مثلاً در این شعر :
طفلی غنوده در بر من بیمار
با گونههای سرخ تب آلوده
با گیسوان در هم آشفته
تا نیمه شب زِ درد نیاسوده
هر دم میان پنجۀ من لرزد
انگشتهای لاغر و تبدارش
من ناله میکنم که خداوندا
جانم بگیر و کم بده آزارش
گاهی میان وحشت تنهائی
پرسم ز خود که چیست سرانجامش
اشکم به روی گونه فرو غلتد
چون بشنوم ز نالۀ خود نامش
«اسیر – بیمار»
وقتی به کلمۀ «تب آلوده» میرسیم و به دنبال آن کلمات «آشفته»، «نیاسوده» و قافیههای دیگر این شعر، تمام صورتهای ذهنی شاعر در خواننده یا شنونده به وضوح تداعی میشود و این تأثیر قافیه است که وحدت تصویرها و احساسات شاعر را در نظر ما حفظ میکند.
۴-۱-۳-استحکام شعر :
«گر چه مسئلۀ انسجام و استواری ساختمان شعر به مجموعۀ مفردات و ترکیبات آن بستگی دارد اما اگر بخواهیم این موضوع را با دید دقیقتری بررسی کنیم خواهیم دید که جایگزین شدن و استواری یک کلمه در قافیه چندان به استواری شعر کمک میکند که اگر بخواهیم تمام کلمات دیگر شعر را پخته و منسجم و استوار جای دهیم و یکی را از این نظر نادیده بگیریم، استواری ساختمان شعر از میان میرود. مسئلۀ جایگزین شدن کلمات قافیه از نکاتی بوده است که ناقدان قدیم عرب هم بسیار بدان توجه داشتهاند. آنچه در اینجا باید یادآور شویم این است که قافیه به قول مایاکوفسکی «چفت و بست شعر» است و این سخن او بسیار سخن دقیق و قابل ملاحظه ای است. اگر نا استوار باشد مایۀ ضعف سخن میشود. در این باره نیما یوشیج تعبیر زیبایی در حرفهای همسایه دارد جایی که میگوید :«شعر بی قافیه آدم بی استخوان است.»
هر چه حروف مشترک قافیه بیشتر باشد، یعنی قافیه به صورت کاملتری رعایت شده باشد، استحکام و استواری شعر بیشتر خواهد بود» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶ : ۸۲ – ۸۱). برای نمونه بدین شعر پر جوش و خروش فروغ که قافیهها هر کدام به جای خود قرار گرفته و استواری شعر را کمال بخشیده است میتوان توجه کرد :
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ای شب از رؤیای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده ازاندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگیها کرده پاک
«تولدی دیگر – عاشقانه»
«با آمدن قافیه و طنین کلمات مشابه، خواننده در تمام قسمتهای این شعر احساس وحدت میکند، و همین استعداد ربط دهندگی قافیه باعث میشود که مصراعهای مختلف در واحد بزرگتری بنام بند منظم شوند و از همین جهت است که قافیه را چنین تعریف کردهاند که قافیه تکراری است صوتی، که در ساختمان شعر وظیفه تنظیم کنندگی دارد. نیما نیز میگوید : قافیه در نظر من زیبایی و طرح بندی است که به مطلب داده میشود.
از پیوستن مصراعها که بگذریم مسئلۀ پیوند بندها به یکدیگر پیش میآید که آن نیز اغلب به توسط قافیه انجام میشود. خواه قافیۀ مشترک باشد – که در تمام بندها تکرار شود – و خواه به شکلی دیگر» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶ : ۸۶)
مثلاً در شعر «قربانی» فروغ :
دیریست کان سرود خدائی را
در گوش من به مهر نمیخوانی
دانم که باز تشنۀ خون هستی
اما… بس است اینهمه قربانی
خوش غافلی که از سر خود خواهی
با بنده ات به قهر چها کردی
چون مهر خویش در دلش افکندی
او را ز هر چه داشت جدا کردی
دردا که تا بروی تو خندیدم
در رنج من نشستی و کوشیدی